سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۸

ارزش وقت بیشتر از طلاست

تجربه ام نشان داده که همیشه باید کارها را به موقع خودش انجاد داد . و اگر دیر بجنبیم این امر در کل مراحل زندگی تاثیر منفی خاهد داشت . درس را باید به وقت خودش بخانیم ورزش و گردش را و به پزشک باید بموقع مراجعه کرد و کارهای دیگرمان را نیز بهمچنین ... وگرنه کار از کار خاهد گذشت و وقتی دیر به مقصد برسی به نتیجه مطلوب هم دست نخاهیم یافت .
دو سال دیرتر به خدمت سربازی رفتنم با دوسال تاخیر در گذار زندگی ام مواجه شد . دو سالی که الان از اینور ( در میانسالی ) که بسیار لازمش دارم به فنای بی بازگشت داده ام . الان دیگه وقت تلف کردن جایز نیست و اوقاتیکه قبلن بی جهت تلف شده را دیگر جای بازیافت نیست پس باید چاره ای و علاجی قبل از وقوع حادثه ای دیگر بود . در دوران نوجوانی و جوانی اولندش باید سعی میشد دوستان خوبی رو انتخاب کرد . ضمنن  طی یک نظر سنجی در سایت Quora از دوره سی ساله ها پرسیده شده بود که اصلی ترین اشتباه خود را در دوران بیست سالگی تان چه بوده است که  که 80% درصد پاسخ داده بودند که : سر کله زدن با دوستان دغل ! و افراد بیخود .... آنها حالا عقیده دارند که مگس از دور شیرینی را باید سر موقع  پراند !... سعی کنیم برای خود و دیگران حدو مرز تعیین کنیم حد مرزی که یک نوع هنر نه گفتن ِ بموقع به دیگران که آنرا به نتیجه مثبت از برای خودمان تبدیل خاهد کرد .

 طبق نظریات روانشناسی انسان معمولن بعد از 22 تا 30 سالگی در اوج قدرت و شکوفایی می باشد که اگر در این دوره بتواند کارها را سر وقت انجام دهد ، نه تنها احساس خوبی پس از اتمام شان خاهد داشت ، بلکه  خود را از ضررهای احتمالی نیز مصون می دارد.
کارهایی مانند سحر خیزی ، ورزش کردن، پرداخت قبوض، تمیز کردن خانه، تماس های تلفنی کاری و وظایف مشابه اگر سر صبح انجام داده شود معمولن  به ایجاد یک روحیه خوب در فرد میشود و از عقب افتادن آنها که باعث چندکاره شدن و دوباره کاری آنهم  با تاخیر میشود جلوگیری خاهد کرد . البته برخی از آنها هم ممکن است هیچوقت به مرحله انجام نرسند که در نهایت ضررش برای خود ما است.
ما نباید بهانه هایی مانند «الان کار دیگری دارم»، «حس خوبی برای انجامش ندارم» و «الان دوست ندارم انجامش دهم» ما را فریب دهند. معمولن کارهایی به تعویق می افتند که پشتش انجام کارهای ایده آل و نوعی کمال گرایی  منظور مان است . با این تفکر که زودتر هم به نتیجه برسند از انجام اکثر کارهای دیگرمان نیز  میمانیم . 
نکته بسیار مهم دیگر اینست که سعی کنیم  اول وظایف سخت و ناخوشایند را انجام دهیم . چند روز پیش دندان درد شدیدی گرفتم . به دندانپزشک که مراجعه کردم دکتر گفت دو تا دندان تان باید عصب کشی و پر شوند و یکی دیگر را باید کشید . نظر دکتر براین بود که اول دندان را بکشد و تا زمانیکه  جایش بهبود یابد بعد هر سه را با هم یکدست پر کند ... من اما کشیدن دندان را به تاخیر انداخته بودم و طی چند روز  دوره درمان همیشه درد ِ کشیدن دندان جلوی چشمم بود که اگر اولتر اینکار را انجام میدادم خیلی از افکار استرس زا در اینمورد از من دور شده و من میتوانستم به دیگرامورات روزمره ام  بهتر فکر کنم .همه ما در لیست کارهایمان یک کار هست که از آن واهمه داریم. این کار تمام روز یا شاید هفته جلوی چشم شما رژه برود پس حتمن آنرا در اولویت قرار دهیم و در اولین موقعیت بدست آمده آنرا به انجام برسانیم تا موارد دیگر را راحتتر پاس کنیم . یعنی بقولی  قورباغه خود را قورت دهیم .
جایی خانده بودم خیلی بهتر است که روی یک کاغذ با خط خوانا عبارت "وقت را تلف نکن" را بنویسید و آن را جایی قرار دهید که دائم جلوی چشم تان باشد تا سرانجام ملکه ذهنتان شود. میشود نسبت به تلفن، ایمیل، شبکه های اجتماعی و ... خویشتن داری بیشتری به خرج دهید. برای استفاده از این امکانات، به ویژه فناوری های نوین، زمان مشخصی تعیین کنید تا بتوانید به کارهای دیگر هم برسید، چون ممکن است از کار و زندگی بیفتید!
و اینکه :
« الماس ، حاصل فشار بی حد است . فشار کمتر ، بلور . و کمتر از آن ذغال سنگ را پدید می آورد . اگر باز هم فشار کم شود حاصل چیزی جز سنگواره برگها یا زنگار ساده نخاهد بود 
فشار میتواند ما را به موجودی ارزشمند بدل کند . موجودی شگفت انگیز و کاملن زیبا و محکم ... »
 منسوب به : مایا آنجلو



شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۵

خاکستری

یکی از بدترین حالت توی زندگی وقتی یه که متوجه میشی کاری انجام شده و نباید انجام میگرفته و تقصیر تو نیست ولی زجرش بیشتر برا توست . مثلن بدنیا آمدن . یا مثل نامی که در بدو تولد روت میذارن . مثل جغرافیایی که بهش تعلق گرفتی . مثل فرهنگی که باهاش ناخاسته اُخت شدی و رشد یافتی . از این تیپ مسایل توی زندگی همه آدما اتفاق می افته و افتاده و احتمالن خاهد افتاد . ولی یه قضیه دیگه زجرش بیشتر از اینه . اونم اینکه خودت یه کاری رو بکنی که بعدها توش گیر کنی . حتا اگر این کارت در زمان خودش برا
خودش قاعده ای نسبتن معقولی داشته . بعضی وختا نمیدونم از کجا و سر چی این فکر به کله م میزنه که چرا از اول قالب من در دنیای مجازی با نام" یک اهری و اتفاقات ساده"  رقم خورد . البته دلایل متعدی داشتم که یکی از اونها کم بها دادن به این عنوان در زمان خودش بود . یعنی فکر اینکه شاید زمانی کسی بخاد  و یا حتا  از فکرش خطور کنه که او نیز یک اهریست و نظری متفاوت با من دارد . اونیز یک اهریست که با اتفاقات ساده اش وجود دارد ولی این عنوان را من از آن  سلب کرده ام که او و یا او ی نوعی نتونه و نمیتونه اتفاقات ساده اش را از زبان خودش و بعنوان یک اهری ِ دیگر بروز بده . حالا اصل قضیه این هم نیست و در اینجا تمام نمیشود که من اشتباه کردم وبجای اسم و یا عنوانی عام از یک اسم خاص استفاده کرده ام . که در نهایت میتونم بنوعی از خود گذشتگی (؟!)  کرده و از این عنوان پا پس کشیده تا عاملی برا اذیت کسی نباشم که بخاد از قومیت و یا زبان خودش بنوعی دفاع بکند و یک اهری را دارای زبانی ترک به دیگران معرفی کند که در جای خودش حق هم دارد نوعن !
فراتر از این مسئله که بیشتر آزارم میده این است که در طی این مدت من ناخاسته شخصیتی چند وجهه ای بخودم  گرفته ام . شخصی که در وبلاگ است و شخصی که در دید عموم و انظار در و همسایه و دوستان است و شخصی که خود خودش است و زیر پوست وجود فیزیکی اش میلولد . این چند گونگی شخصیتی ام بیشتر اذیتم میکند . اینکه من یک آدمم و چند جور دیده میشوم برا خودم مشکلی شده . من ، از چند نما و دریچه متفاوت ظاهر شدن مرد پسندم نیست . اینکه این وبلاگ دست منو بسته درست ، ولی از طرفی منم دست و بال این وبلاگ را نیز بنوعی بسته ام . فک میکنم کار اشتباهیست که آدم چند جور باشه حالا اگر هم این "جورها" حتا با هم متضاد نباشند ولی یک جور هم نباشند یه نوع عیبه . ایرادی که برا خودم قابل قبول و هضم  نیست .
میدانم البته که  اکثر ماها همیشه سعی میکنیم در بیشتر  مقاطع زندگی بجای تشریح و بسط مسئله ای و قبول و یا رد کردن درستی و نادرستی آن ، آنرا  توجیه کنیم . یعنی ماس مالی . و این خیلی بد است که تصویر آدمی تک نقش  و تک چهره نیست . شمایلی آغشته به رنگ سیاه و سفید ِ یکجاست . یعنی خاکستری . یعنی رنگی ناخالص و کم بها .
موجودی عوضی !

چهارشنبه، دی ۲۹، ۱۳۹۵

ســرّ

همه ماها به قد و اندازه خودمون در زندگی دارای خصوصیاتی هستیم ( چه خوب و چه بد ) که  رو کردن این قابلیتها و یا ناقابلیت هایمان در حضور دیگران ( اشخاص خودی و یا بیگانه ) عین این میماند که ، هرگونه حرکت مهره شطرنج در صفحه زندگی شطرنجیمان را که قبل از هر تکان دادنی که همیشه پشت آن تفکری بقدر و وسع و توان خود داریم را به دیگران بنمایانیم . این یعنی ریختن تمامی پازلهای در هم ریخته جلوی اشخاص تا آنها هر طور بخاهند در مورد چینش آن نظر داده و یا حتا در بایگانی ذهنشان نگهدارند که در روز مبادا فن آخر را برایت اجرا کنند .  گاهی وختا بعضی از پازلهایمان بخوبی با هم چفت میشوند و بعضی وقتها نه !  جلب توجه دیگران به این قضیه یعنی از دست دادن قدرت مانور خود در پستی بلندی های زندگی خودمان . بنظرم بهترین گزینه این است که هر کس باید بتنهایی صندوق که نه ، گاو صندوق و یخدان و یا حتا تابوت نهفتینه های خودش باشد . 
در جایی که از این حد هم فراتر سخن از اسرار مگو رانده شده بود خانده بودم که ( نقل به برداشت خودم ) هرگاه از تو پرسیدند که کیستی و کجایی هستی ؟! اگر پاسخ گویی که نام و نشانی ندارم رستی !

دوشنبه، دی ۲۷، ۱۳۹۵

شک

"دیوید هیوم" زیاد هم بد اعتقاد نداشته که ( نقل به برداشت خودم ) شک کردن به کلیه یافته های شناختی جز بطریق درک حسی و تجربی را  نقطه ای غیرقابل اتکا و کم سو و در عین حال غیرقابل اعتماد در زندگی آدمی میدانست . 
آدمی که شک نکند به یقین نمی رسد . آدم شکاک گرچه خودآزار دِه است و از نظر اجتماعی نیز بیشتر به وی بعنوان یک بیمار روانی شاید نگاه شود ولی فکر میکنم این گزینه خوبیست که من به راحتی هرآنچه را دیگران میگویند و قبول دارند را قبول نکنم .  بنظرم بهتر است حداقل در مورد هر واقعه ای تدقیق شود که این دقتِ عمل بازم در نظر اجتماع ما بد تعبیر شده و گاهی به دل چرکینی بخصوص در مسایل روزمره تعبیر شده و میشود . گرچه معتقدم  شک گرایی افراطی و بنیادی نیز ما را از مسیر درست در زندگی منحرف می کند / خاهد کرد . پس حتمن از قوه تعقل نیز کمی کمک باید گرفت تا به بعضی دیگر از حواس نیز در حد خود اعتماد کرد چرا که نوع ملایم و معتدل ِ تشکیک ، ما را از راهی میانبر به مقصد خاهد رساند . 

یکشنبه، دی ۱۲، ۱۳۹۵

جنبه

سعی کنید به هیچ کس زیاده باج ندین . زیاده از حدش که واویلاس . این قصه مربوط میشود به سال 83/11/19  که در همین مورد در وبلاگم نوشته بودم و حالا امروز با گذشت اینهمه مدت دوباره به این نتیجه متقن رسیده ام که به کسی که استاد نیست نباید بگیم استاد . به کسی که مهندس نیست نباید بگیم مهندس  . به کسی که آدم نیس نگیم خیلی آقایی  ... خب معلومه که گنجایشش لب پُر میشه . اونوخته که تو رو دست کم خاهد گرفت . حالا از ما گفتن
کامو در کتاب سقوط میگوید : من از آن تافته های جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشم، اما همیشه در آخر کار آن را از یاد می‌بردم. آن کس که تصور می‌کرد که من از او نفرت دارم چون می‌دید که با لبخندی صمیمی به او سلام می‌گویم غرق در شگفتی می‌شد و نمی‌توانست باور کند. در این حال، بر حسب خلق و خوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین و یا بی غیرتی‌ام را تحقیر می‌کرد، بی آنکه فکر کند که انگیزه ی من ساده تر از این‌ها بوده است، من همه چیز حتی نام او را از یاد برده بودم. ( + )